جغرافیا...

جغرافیا...
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جغرافیا... و آدرس geografy.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


بررسی مدل وابستگی در روابط شهر و روستا

 

مقدمه

امروزه مسائل و مشكلات شهري و روستايي به قدري در هم تنيده و به يكديگر مربوط هستند كه مي توان ادعا كرد حل مشكلات يكي از اين دو فضا در گرو حل مشكلات و معضلات ديگري است. شهرها و روستاها را امروزه نمي توان به صورت مقولاتي جداگانه بررسي كرد بلكه هرگونه اقدامي براي آن ها بايد در رابطه با يكديگر صورت گيرد. در تأثير شهر بر روستا و روستا بر شهر بايد روي مواردي تأكيد شود كه ضمن برقراري رابطه بين شهر وروستا موجب توسعه هر يك از‌ آن ها شود.

اگرچه شكل گيري و توسعه مراكز شهري و روستايي از كشوري به كشور ديگر تفاوت هاي بسياري با هم دارند و شكل گيري آن ها به تبعيت از خصوصيات اكولوژيكي و ساختار اقتصادي، فرهنگي خاص آن كشور بوده و هست، ليكن نظريه پردازان و صاحب نظران علوم منطقه اي و جغرافيا هر يك به تدوين نظريات و مدل هاي خاص در زمينه بررسي روابط شهر و روستا پرداخته و در قالب مكاتب ونظريات مختلف ارائه شده است. كه براي درك شرايط موجود در كشور و برنامه ريزي و سامان دهي اين ارتباط (ارتباط شهر و روستا) لازم است اين نظريات و مدل ها را از هم بازشناسيم. از آن جا كه به كارگيري اين نظريه ها در مناطق خاصي از كشورهاي جهان در جهت سامان دهي قابل انطباق است، بايستي در امر برنامه ريزي روابط شهر و روستا با احتياط و همراه با واقع بيني عمل نمود.

مكتب وابستگي از جمله اين مكاتب است كه در زمينه روابط شهر وروستا مدل ها و راه حل هاي خاصي ارائه مي دهد كه در اين مقاله سعي شده است به بررسي آن پرداخته شود.

 

عوامل اجتماعي و اقتصادي شكل گيري مكتب وابستگي

مكتب وابستگي نه تنها در تبيين نابرابري هاي مناطق شهري و روستايي اصول و چارچوب نظري خاصي دارد بلكه اين نابرابري ها را در سطوح بالاتر كشوري و جهاني نيز تبيين مي نمايد. ريشه هاي پيدايش اين مكتب را بايد در مكتب نوسازي جستجو كرد.

در سال هاي پس از جنگ جهاني دوم، از يك طرف مفهوم و درك جديد و كمابيش يكساني از توسعه در جهان انتشار يافت و از طرف ديگر كشورهاي نو استقلال متعددي به وجود آمدند كه همراه با ساير كشورهايجنوب آرزومند دستيابي به سطح توسعه كشورهاي شمال بودند.[1]

 

ترومن رئيس جمهور وقت آمريكا نقش و برنامه جهاني اش را "كمك به توسعه كشورهاي توسعه نيافته" به ياري پيشرفت هاي صنعتي آمريكا اعلام كرد. مفهوم جديد توسعه با آن چه كه در غرب و مشخصاً آمريكا به آن دست يافته بود سازگاري داشت. خفيف نمودن "توسعه" در حد رشد اقتصادي توسط برخي اقتصاددانان (كه براي اولين بار توسط آرتور لوئيس در اواخر دهه 1940 مطرح شد) به اين باور كمك نمود.[2]

روستـو نيز در سال 1960 نظريه اي تحت عنوان "مراحـل رشـد اقتصـادي: يك بيـانيـه غيــركمونيستـي" مطرح كرد كه نيـل به توسعه نويـن را منوط به طي مراحل پنج گانه تكاملي در نظام سرمايه داري مي دانست. در واقـــع مي توان گفت اوج ديدگـاه نوسازي همين مراحل پنـج گانه روستو است كه عبارتند از: سنتي (Traditional)، گذار (Transitional)، خيزش (Take off)، حركت به سوي بلوغ (Drive to maturity) و مصرف انبوه (Mass consumption).[3]

اين مفهوم از توسعه متأسفانه سال هاي متمادي در افكار روشنفكري و توده هاي مردم رخنه كرده بود و بسياري از برنامه هاي ملي و كلان كشورهاي جنوب در راستاي نيل به آن تدوين و اجرا مي شد. با مقبوليت عمومي مفهوم جديد توسعه (به معني رشد اقتصادي) بسياري از كشورهاي جنوب در تكاپوي جبران عقب ماندگي و ساختن جامعه نوين بودند. بسياري از كشورهاي آسيايي، آفريقايي و آمريكاي لاتين در جستجوي توسعه ملي به برنامه ريزي هاي متمركز چندين ساله و اقتصاد مختلط روي آوردند.[4]

غالباً ديدگاه مسلط براي دستيابي به توسعه ملي در "كشورهاي جنوب" ديدگاهي اقتصادي و مبتني بر برنامه ريزي جامع بوده است تا از اين طريق دولت مركزي با ايجاد تغييراتي هدفمند، كوتاه ترين راه را در كمترين زمان به سوي توسعه درنوردد. در واقع مديريت اجتماعي مبتني بر عقلانيت اقتصادي برقرار مي شود و درونمايه آن استفاده كارآمد از منابع كمياب در نيل به مفهوم توسعه مدنظر دولت هاست.

جان فريدمن نظريه پرداز مشهور باورهاي اساسي نيل به توسعه ي اقتصادي در دهه 1950 را با تحليل راهكارهاي پيشنهادي سازمان ملل متحد چنين خلاصه مي كند:

-       رشد اقتصادي تنها ارزش مهم در توسعه ي ملي است.

-       رشد اقتصادي با ارزش بازار (Market value) توليدات تعريف مي شود.

-       نظم اقتصادي به تخصيص كاراي منابع براي رشد اقتصادي مي انجامد.[5]

 پس انداز ملي، كسب ارز خارجي، دريافت كمك هاي بين المللي و جلب سرمايه گذاري خارجي براي تشكيل سرمايه و انتقال فن آوري در ديدگاه نوسازي (Modernization) امكانات كليدي تلقي مي شدند تا به افزايش مدام ارزش سرانه توليدات ياري رسانند كه اين نيز معادل توسعه ي اقتصادي فرض شده بود. ولي در اين ديدگاه عدالت و توزيع عادلانه مورد تأكيد قرار نگرفت.[6]

 

در ديدگاه كلي نوسازي، در هم ريختن ساختارهاي سنتي وبرپاسازي ساختارهاي نوين براي بكارگيري عناصر نوين با استفاده از تجارب كشورهاي شمال لازمه سير تكاملي توسعه است. اين ديدگاه با پذيرفتن انگاره كشورهاي شمال به عنوان عالي ترين سطح توسعه، خواهان رفع موانع دروني  جوامع جنوب و ياري گرفتن از بيرون است و راهبرد صنعتي شدن شهري را محور مي داند.

در هماهنگي با اين نظريات، توسعه قطبي (Polarized development) به عنوان سياستي كه كارايي و رشد صنعتي در شهرهاي بزرگ را به بار مي آورد، مورد اقبال بيشتري قرار مي گيرد. از جمله روزنشتاين- رودن (Rosenstein-Roden) به لزوم سرمايه گذاري متمركز و مجتمع سفارش كرد. هيرشمن (A.Hirschman) براي رشد اقتصادي در مراحل اوليه، قطبي شدن (Polarization) را ضروري مي دانست تا تمركز اقدامات توسعه بر روي چند بخش محدود و كليـدي باشد كه روابط پسيـن و پيشين آن هـا تمام اقتـصاد را به تحرك وادارد. هرچند صرفه جويي هاي خارجي موجب تشديد رشد در فضـاي جغرافيايي محـدودي مي شود كه اختلاف منطقه اي را افزايش مي دهد. اما هيرشمن براي مراحل بعدي به اثرات رخنه به پايين (Trickle down) اعتقاد داشت كه فضاي محدود توسعه را گسترده ساخته و به نظر او در نهايت به احياء تعادل فضايي (Spatial Equilibrium) خواهد انجاميد.[7]

در مجموع انديشمندان نوسازي معتقدند جوامع سنتي الزاماً بايد مراحلي را كه جوامع پيشرفته صنعتي پشت سر گذاشته اند، تجربه كنند.

اين افراد علل عقب ماندگي جوامع سنتي را در موارد زير مي دانند:

1)رشد بي رويه جمعيت 2)محدوديت هاي نيروي انساني ماهر3)محدوديت هاي ذاتي و ساختي4)موانع فرهنگي5)عدم كارايي در استفاده از كمك هاي تكنيكي كشورهاي توسعه يافته6)بي توجهي به امر تحقيقات و پژوهش هاي علمي و تكنولوژيكي7)كمبود امكانات مالي، سرمايه و تخصص8)عدم كارايي دولت ها[8]

اين نكات رابطه ي علت و معلولي با يكديگر داشته و تمامي آن ها به شرايط داخلي كشورها مربوط است و ديگر ملل در بروز آن نمي توانند نقشي داشته باشند.[9]

شكل گيري مكتب وابستگي

وابستگي نقطه مقابل نوسازي است كه به بررسي توسعه نيافتگي پرداخته و بر نقش عوامل خارجي تأكيد مي كند. اين مكتب از نيمه دوم دهه 1960 شكل گرفت و برخلاف ديدگاه تكامل گراي نوسازي، ساختارگرا بوده و سير توسعه خطي و يكسان مشابه "شمال" را براي "جنوب" ممكن نمي دانست.[10]

مكتب وابستگي ابتدا در آمريكاي لاتين و به عنوان عكس العملي نسبت به شكست برنامه "كميسيون اقتصادي سازمان ملل براي آمريكاي لاتين" (اكلا) در اوايل دهه 1960 به ظهور رسيد.

بسياري از رژيم هاي مردم گرا در آمريكاي لاتين راهبرد توسعه اكلا مبني بر حمايت گرايي و توسعه صنايع جايگزيني واردات را در دهه 1950 به كار بسته و بسياري از پژوهشگران آمريكاي لاتين نيز اميدهاي فراواني براي رسيدن به رشد اقتصادي، رفاه و دموكراسي را در سر مي پروراندند. با اين وجود توسعه اقتصادي مختصر دهه 1950 به سرعت به يك ركود اقتصادي مبدل گشت. در اوايل دهه 1960، مسائلي همچون بيكاري، تورم، كاهش نرخ برابري پول ها و ديگر مشكلات اقتصادي در كشورهاي امريكاي لاتين به وجود آمد. از آن جا كه هم برنامه اصلاحات اكلا و هم مكتب نوسازي نتوانسته بود بر اين معضلات غلبه كند بسياري از پژوهشگران آمريكاي لاتين دچار نااميدي شده بودند.[11]

مكتب وابستگي هم چنين بازتاب بحران ماركسيسم در آمريكاي لاتين در دهه 1960 است. از نظر كمونيسم راست آئين، كشورهاي آمريكاي لاتين براي برپايي يك انقلاب سوسياليستي پرولتاريايي بايد يك مرحله انقلاب صنعتي بورژوايي را از سر بگذراندند. در حالي كه انقلاب سال 1949 چين و انقلاب اواخر دهه 1950 در كوبا نشان دادند كه كشورهاي جهان سوم مي توانند از اين مرحله انقلاب بورژوايي، جهش نمايند.[12]

پس از آن مكتب وابستگي در آمريكاي شمالي نيز انتشار يافت. در واقع اين مكتب در خارج از آمريكاي لاتين عموماً با نام آندره گندر فرانك (A.G.frank) شناخته مي شود. از پيشگامان ديگر مكتب وابستگي مي توان باران (P.baran)، پربيش (R.prebisch) و فورتادو (C.furtado) را نام برد.

ويژگي ها و اصول مكتب وابستگي

اين مكتب، بازدارنده اصلي در روند توسعه جهاني را مناسبات ساختاري مابين كشورهاي مركز (شمال) و كشورهاي پيرامون (جنوب) مي داند و هم چون ديدگاه نوسازي، تقابل ساختاري نو و سنتي درون كشور را به عنوان بازدارندهاصلي معرفي نمي كند. ديدگاه وابستگي تجلي فضايي اين مناسبات را هم در فاصله توسعه نيافتگي "شمال" و "جنوب" مي ديد و هم در دوپارگي فضايي بين نواحي مركزي و پيراموني درون كشورهاي "جنوب" و خلاصه آن كه توسعه ناموزون در كشورهاي جنوب و عدم هماهنگي بين نواحي شهري و روستايي را بازتاب نظام جهاني مي داند.[13]

مرور ادبيات از ديدگاه وابستگي بيانگر آن است كه با قطبي شدن توسعه به طور كلي مخالفتي نبوده بلكه بر خروج ارزش افزوده در ساختار فضايي مركز- پيرامون(Center-Periphery) به سود مركز و نيز وابستگي پيرامون به سرمايه خارجي انتقاد شده است. از اين رو نقش دولت در گسستن پيوندهاي وابستگي جهاني سفارش شده كه نهايتاً با خوداتكايي و نگاه به درون براي رشد، انتظار مي رود كه از اختلافات منطقه اي در كشور كاسته شود.[14]

ويژگي هاي مكتب وابستگي به شرح زير است:

1-    فرايند توسعه بر مبناي رابطه بين نواحي، مركز و اقمار، مورد واكاوي قرار مي گيرد.

 

2-    مهم ترين موانع توسعه در كشورهاي توسعه نيافته، خارجي هستند.

3-    به دليل محروميت اقمار از اضافه توليد، توسعه در مركز به مفهوم توسعه نيافتگي اقمار است.

4-    براي كشورهاي اقمار ضروري است كه خود را از بازار جهاني جدا كنند و در جهت استقلال بكوشند.[15]

يك از نمودهاي وابستگي روابط في مابين كشورهاي شمال-جنوب در نظام جهاني است.كشورهاي جنوب عليرغم اين كه حدود 80 درصد جمعيت جهان را به خود اختصاص داده اند در ايجاد قواعد و تصميم گيري هاي مرتبط با اقتصاد سياسي جهان تأثير ناچيزي دارند و جريان جهاني شدن، كشورهاي ضعيف و گروه هاي ضعيف را به حاشيه كشانده و بسياري از كشورهاي قدرتمند را قدرتمندتر كرده است.[16]

مكتب وابستگي و روابط شهر و روستا

در عصر سنت روابط متعادلي بين شهر و روستا وجود داشته است. شهرها از نظر منابع غذايي و مواد خام وابسته به روستاها بوده اند و روستاها نيز از نظر سرمايه و خدمات وابسته به شهرها بوده اند. در اين رابطه هم شهر و هم روستا سود مي برده اند، هرچند كه در مجموع از نظر اقتصادي كفه شهر سنگين تر بوده است.[17]

در عصر مدرن به خصوص در كشورهاي جهان سوم و آن هم كشورهايي كه منابع درآمد آن ها محدود به منابع معدن مثل نفت است، وابستگي شهرها روز به روز از روستاها (به خصوص روستاهاي پيراموني خود) كمتر مي گردد و برعكس وابستگي روستاها (از نظر دريافت خدمات، سرمايه و مواد غذايي) از شهرها بيشتر مي شود. اين امر نه تنها موجب عقب ماندگي  روستاها و مهاجرت مي گردد بلكه اين عدم تعادل منشأ نابرابر جهان اجتماعي و عدالت اجتماعي است.[18]

تبيين روابط شهر و روستا بر اساس مكتب وابستگي نيز متأثر از صورت كلي آن (مكتب وابستگي)است. بر طبق نظر طرفداران وابستگي بخش روستايي و كشاورزي در كشورهاي توسعه نيافته وابسته به صنايع شهري است و روستائيان سهم اندكي از اين منابع دارند. در اين حال صنايع شهري كه منابع سرمايه اي كشورهاي غربي هستند اقتصاد بومي را نابود مي كنند و به دنبال همسان سازي اين جوامع با جوامع غربي هستند. در اين رابطه آندره گندر فرانك معتقد است:

بخش هاي يك اقتصاد توسعه نيافته، در واقع در قالب ساختاري از روابط كلان شهري- اقماري، يكپارچگي مي يابند كه نتيجه نفوذ سرمايه داري در دورترين گوشه هاي جهان سوم هستند. به عنوان يك الگو وي معتقد است كه زنجيره كلي از كلان شهر و اقمار آن را مي بينيم كه از دنياي كلان شهر به سوي مالك و تاجر روستايي كه اقمار مراكز تجاري كلي كلان شهري هستند به پايين مي رود. اما آنان نيز به نوبه خود روستائيان را به عنوان اقمار خود در بر دارند.[19]

 

 

مدل وابستگي و روابط شهر و روستا

در مطالعات مربوط به روابط شهر وروستا مكتب وابستگي در قالب يك مدل بررسي مي شود. مدل هايي كه معمولاً در اين ارتباط مطرح مي شود، مانند مدل مبتني بر شيوه ي توليد آسيايي، فئوداليسم يا نظريه سرمايه داري بهره بري، قاعدتاً به مناسبات ماقبل سرمايه داري مربوط مي شود و قابليت توجيهي آن ها براي مناسبات امروزي سرمايه داري بسيار ضعيف است.[20]

نظريه وابستگي تا حد زيادي مربوط مي شود به روند انباشت سرمايه در جوامع صنعتي امروزي. چنين روندي از لحاظ مكاني- فضايي متكي است بر جريان ارزش افزوده توليد كنندگان محلي و حاشيه اي وابسته به مراكز منطقه اي، ملي و جهاني انباشت. بدينسان، فرايند تحول و دگرگوني اقتصادي و اجتماعي در نواحي حاشيه اي تا حد زيادي توسط ديناميسم يا نيروي وا دارنده كلان شهرهاي امپرياليستي محدود، تعيين و هدايت مي شود. بنابراين، سخنان اوكلي و مارسدن(1370) نيز قابل توجه است كه موانع توسعه را در ماهيت «سنتي» و «عقب مانده» كشورهاي جنوب نمي دانند، بلكه معتقدند، اين موانع در نقش «تبعي» و «حاشيه اي» آن ها در اقتصاد جهاني نهفته است. سرمايه داري حاكم بر اين كشور ها در غالب موارد، از طريق اعمال مكانيسم هاي خاص بازرگاني و در نتيجه خروج مازاد سرمايه به خارج از كشور، فرايند توسعه را با موانعي جدي مواجه مي كند. البته بايد توجه داشت كه وابستگي يك فرايند متقابل است. همان گونه كه مناطق حاشيه اي به مناطق مركزي (متروپليتن) وابسته است، رونق مناطق مراكزي نيز به نيروي كار، منابع و بازارهاي مناطق حاشيه اي بستگي دارد. بنابراين، اين نوع وابستگي را نبايد دايره اي بسته دانست و راه خروج از آن را ناممكن فرض كرد.[21]

مدل وابستگي در خصوص شهر و روستا بر توسعه ي واگراي عرصه هاي شهري و روستايي تأكيد دارد و دو نوع عرصه ي ساختاري- كاركردي را در مقابل يكديگر قرار مي دهد: پيچيده (شهري) و ساده و يكنواخت (روستايي). در واقع يكي از جنبه هاي مهم اين بحث، ماهيت فعاليت هاي شهري و سرشت فعاليت هاي روستايي است. فعاليت هاي شهري معمولاً در فضاي محدود انجام مي شود و در يك نقطه متمركز است، حال آن كه فعاليت هاي روستايي (عمدتاً فعاليت هاي بخش اول) به فضاي نسبتاً زيادي نيازمند است. در اين ارتباط بايد گفت، حتي اقدامات نظام سوسياليستي براي از بين بردن نابرابري هاي شهر و روستا و صنعتي كردن فعاليت كشاورزي به جدايي محل سكونت از محل اشتغال و نهايتاً به ايجاد شهرهاي زراعي اي منجر شده است كه داراي تأسيسات خدماتي اساسي و ضروري براي رفع نيازهاي مادي و نيازهاي اجتماعي و فرهنگي است؛ پديده اي كه شكل گيري آن اصولاً مبتني بر واحدهاي بسيار بزرگ مكانيزه است. بر همين اساس مي توان گفت از آن جا كه امتيازات مراكز شهري به تمركز صنعتي مي انجامد، از بين بردن نابرابري هاي شهر و روستا عمدتاً از طريق دگرگوني و تنوع بخشيدن به اشتغال روستايي و تغيير ساختار كشاورزي به منظور مطابقت با شيوه هاي توليد صنعتي امكان پذير است.[22]

در ارتباط با اين مدل، دو اصطلاح در بحث هاي مكاني- فضايي سال هاي اخير اهميت يافته است: مركز يا كانون و حاشيه يا پيرامون. كاربرد اين دو اصطلاح خود به شكل گيري مدلي خاص در بررسي روابط شهر و روستا گرديده كه به مدل مركز- پيرامون موسوم شده است.[23]

مدل وابستگي و مهاجرت هاي روستا- شهري

ديدگاه وابستگي، مهاجرت را نتيجه انتقال ساختي روستاها از نظام سنتي- زمينداري به نظام صنعتي و ادغام آن ها در نظام سرمايه داري وابسته مي داند. از اين رو تكيه اين ديدگاه در بررسي مهاجرت ها، روي ساخت اقتصاد جهاني است نه بر توسعه ي انفرادي يك كشور. صاحب نظران اين ديدگاه دو دسته عوامل براي بيان حركت و علت مهاجرت در نظر گرفته اند: يكي عوامل تغيير دهنده و ديگري عوامل ركودي. عامل تغييردهنده به دگرگوني هاي مبتني بر فن آوري و مكانيزه شدن كشاورزي اشاره دارد كه اين عمل سبب بيكاري يا كم كردن كشاورزي مي گردد كه در نتيجه روستائيان را مجبور به مهاجرت مي كند. عامل ركودي كه تحت عنوان علل جمعيت شناسي مهاجرت معرفي مي شود زماني مؤثر است كه رشد جمعيت به دليل بهبود نسبي وضع بهداشت و درمان از توليدات كشاورزي سنتي سبقت بگيرد و نيروي كار مجبور به حركت شود.[24

منبع:   http://mdebrahimi.blogfa.com

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 10:16 ] [ صوفی ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

دنیا محل بازیگری و تماشاگری است. عاقل کسی است که تماشاگری اش بیش از بازیگری اش باشد. فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی است. خوش آمدید
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 55438
تعداد مطالب : 37
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

عاشقانه

IranSkin go Up